محل تبلیغات شما

وِرنــــدا



به نام خدا
+میدونم اخیرا خیلی **ناله میکنم وری, ولی خوشبختانه یا متاسفانه تو تنها کسی هستی که باید تحملم کنی.

کس دیگه ای نیست که باهاش حرف بزنم.

نمیدونم چی تغییرش داد شایدم هیچ وقت نفهمم, چرا.

ولی میدونم بهی که من توی یه سال اخیر باهاش سر و کار داشتم زمین تا اسمون با بهی که دو سال قبل میشناختم فرق داشت. اون واقعا یهویی خیلی فرق کرد. خیلی خیلی زیاد.

و بعد مشکلاتی برامون پیش اومد که من فکر میکردم مقصر اونا منم, پس من به خودم شک کردم و صادقانه بگم فکر میکردم مشکل BPD دارم. اون خودش شاهد بود که من چند وقت چقدر حال بدی داشتم و توی جهنم بودم. تا اینکه دو سه ماه پیش تازه تصمیم گرفتم برم پیش مشاور. اند گس وات؟ ایت ترنز اوت من مشکل خیلی خاص و حادی نداشتم. نمیگم بی مشکل بودم, اما BPD هم نداشتم, شاید یکم به مرزش نزدیک بودم اما واقعا روی لبه جهنم راه نمیرفتم. پس من بهش گفتم مشکلات از من سرچشمه نگرفته بودن.

من قبلا وقتی باهات بودم احساس تنهایی نمیکردم, ولی هرچی بیشتر دربارش فکر میکنم میبینم تنهایی منم از همین پارسال شروع شد. وقتی تو شروع میکردی به فاصله گرفتن و من شروع میکردم به زیر سوال بردن خودم درباره اینکه من چه کار اشتباهی کردم که تو ازم دور شدی. ولی نمیدونم واقعا چطور احساسات میتونن ادم رو اینقدر کور کنن که نتونم تصویر کلی ترو ببینم. مشکل من نبودم تو بودی. ولی من شروع کردم به خودخوری و اذیت کردن خودم و همه ی تقصیراتو گردن گرفتم. حتی بعد از اینکه با روان شناسم صحبت کردم هم هفته ها طول کشید تا من کم کم همه چیزو متوجه بشم. و سه ماه کامل طول کشید تا من تازه بتونم ببینم :)

الان دارم از خودم میپرسم من چطور یک سال تموم اینکارو با روحم کردم؟ چرا؟ چرا نمیدیدم؟

چیه این عشق؟

من فوق العاده دوست دارم اونقدری که مطمئنم هیچ کس دیگه ای نمیتونه بیاد و اینجوری بخوادت.

توام تا پارسال همین حسو بهم میدادی. مطمئنم من دربارش اشتباه نمیکنم.

اما یه چیزی عوضت کرده. یه چیزی که از ظرفیت من خارجه.

یادته همیشه میگفتیم من اونقدر میشناسمت که میتونم یه کتاب "به شناسی" دربارت بنویسم و در اختیار کسایی قرار بدم که اطرافتن؟ :))) چون تو خیلی وقتا توی توضیح دادن منظورت و رسوندن هدفت یا احساساتت به مشکل برمیخوردی بعد که حرصت میگرفت نمیتونی توضیح بدی برمیگشتی طرفِ من, با خنده و حرص پاتو به زمین میکوبیدی و اسممو صدا میزدی تا کمکت کنم منظورتو برسونی :))) کیوتیِ من :)))))

من بهتر از خودت تو رو میشناختم. پس میدونم نمیتونم این چیزی که تو رو عوض کرده رو دوباره به حالت اول در بیارم :)

یک سال کامل, هرکاری میشد کردم ولی تو دیگه برنگشتی.

این بار با همه ی دفعات قبل فرق میکنه.

خیلی وقته اینجا جای من نیست. ولی من در مقابل حقیقتی که ازش میترسیدم واستادم, چون میترسیدم, چشمامو محکم روی هم فشار دادم و تو روی حقیقت واستادم اما نخواستم ببینمش. چشمامو باز کردم و دیگه راهی برای فرار کردن جلوی خودم ندیدم.



آخرین جستجو ها

تاسیسات، گرمایش، سرمایش confhacourtcy وبلاگ امیر ئامانج همسفران پروین اعتصامی اخلاق_آمریکایی علوم ماورا profokcogti imerolal Carolina Panthers Sale At The NFL Jerseys Outlet Have A Big Discount In Top Quality.